33 رباعی

 

توی دل من گمان کنم جنگ شده

آوای تپیدنش بدآهنگ شده

من مانده ام این باز چه مرگش شده است

شاید دل من برای تو تنگ شده

 

 

 

با جان خمار باده را می سازند

با پای پیاده جاده را می سازند

در لحظۀ دست و پا زدن در آتش

سرزنده ترین اراده را می سازند

 

 

 

تا لحظۀ بینایی من رنگ نبود

تا دل شنوا نبود آهنگ نبود

شیدا شدم و دو بال پیدا کردم

تا لحظۀ پر زدن قفس تنگ نبود

 

 

 

روی سر ما باز کلاهی دگر است

پایان مسیر اول راهی دگر است

وقتی هدف قیام ما بی هدفی است

هر رهبر انقلاب شاهی دگر است

 

 

 

آنان که سه چلچراغ شام سیه اند

لپ های تو و ماه شب چارده اند

شب ها که تو روی بالکن می آیی

در بین ستاره ها تو گویی سه مه اند

 

 

 

یک پای رونده راه را می سازد

با گام نخست جاده می آغازد

حتی سفری به دور دنیا را هم

گام یکمین به راه می اندازد

 

 

 

یک مرد به خوابی ابدی رفت و غنود

یک بچه به روی زندگی چشم گشود

دیروز یکی بود که اینک رفته

امروز یکی هست که دیروز نبود

 

 

 

چشمان تو می کارد و می پروردم

در باغچه اش به بار می آوردم

یک روز دلم به باغ یک آینه رفت

دل هم که به هر سو برود می بردم

 

 

 

آن لحظه که آنِ لحظه در مشت من است

آن لحظه که من روشن و بی خویشتن است

آن لحظه که آن بی امانی دارد

آن لحظه همان لحظۀ عاشق شدن است

 

 

 

هر شب خبر از بره کشانی دگر است

از بوی کباب مردی آتش به سر است

هر یک وجب از عبای هر ی

یک لقمۀ نان سفرۀ یک پدر است

 

 

 

بپّا که بدون عاشقی پیر نشی

ناکام از این زمونه سیکدیر نشی

فردین نشو هر وقت زنی می بینی

اون فیلمه خره؛ بهتره جوگیر نشی

 

 

 

موهای تو جذاب ترین حالت کل

ابروی تو محراب ترین معنی پل

چشمان تو بی تاب ترین مرغابی

لبخند تو کمیاب ترین گونۀ گل

 

 

 

موجی که به پا خاسته یک طوفان است

بذری که به پا خاسته باغ افشان است

رودی که فرونشست مردابی شد

انسان چو به پا خاست ابرانسان است

 

 

 

پیچان و خروشان و دمان می تازد

خود را به میان دره می اندازد

رودی که اراده کرده دریا باشد

با خون خودش دریا را می سازد

 

 

 

از شعری اگر مست شوی شیدایی

در شعری اگر غرق شوی دریایی

سنگ محک یک دل زیبا شعر است

با شعری اگر گریه کنی زیبایی

 

 

 

زیر تنم انگار که فندک زده است

توی دلم انگار که چنگک زده است

هر وقت که با ناز نگاهم کرده

هر وقت که خندیده و چشمک زده است

 

 

 

پنداشته از دماغ فیل افتاده ست

بر تخت فریدون چه لمی هم داده ست

این نوکر روس ها نمی داند که

قلادۀ زر هنوز هم قلاده ست

 

 

 

یارو سگ ارباب ولادیمیر است

اما به شما که می رسد یک شیر است

ای گربه صفت ها، همۀ این قصه

تقصیر شماست، شیخ بی تقصیر است

 

 

 

از خندۀ گل قشنگ تر چیزی نیست

کوتاهی عمر خویش را زیبا زیست

هرچند که هستی اش به بادی بند است

روی لب او خندۀ نامیرایی است

 

 

 

انسان میانسال جوانی پیر است

این بازی بچگانۀ تقدیر است

مردی سی و هفت ساله عاشق شده بود

خندید و به خود گفت که دیگر دیر است

 

 

 

طوفان که به دشت ها شبیخون بزند

هر سرو که خم نمی شود می شکند

تعظیم نمی کنم به بادی، بگذار

تا از بن و بیخ ریشه ام را بکند

 

 

 

یک شاعر گمنام خودش می داند

اشعار وی از چشم نهان می ماند

گاهی دلکم بی خودکی می لرزد

انگار یکی شعر مرا می خواند

 

 

 

حیفه که کسی طعم بهارو نچشه

خرداد بدون عاشقی تیر بشه

امسال بهار فصل گل دادنته

شاید به بهار بعد عمرت نکشه

 

 

 

جعل غزلی دروغ و زیبا عملی است

گر طعم عسل نداشت، رنگش عسلی است

یک شعر دروغ می درخشد گاهی

اما همه اش برق طلایی بدلی است

 

 

 

یک شعر درست شعرخوان هم دارد

یک آتیۀ امن و امان هم دارد

با یک نمه فن شعر ترت شعرتر است

هر موی و میان یک نمه آن هم دارد

 

 

 

امسال همه به روز سگ افتادند

مردم همه از گرسنگی وادادند

در ماه محرم همین سال سیاه

در هیئت شمرها پلو می دادند

 

 

 

بوسیدمش و آه کشیدم با بوش

لیسیدمش و زبونمو کردم توش

تا شل شد و زیر دست من رفت از هوش

سر تا تهشو خوردم و یک آبم روش

 

 

 

بر شاخۀ هر درخت یک کرگدن است

صحرای حجاز هم پر از پنگوئن است

آن لحظه که روبروی من بنشینی

هنگامۀ باشکوه اسکل شدن است

 

 

 

لب های تو با خنده شکوفا شده است

شاداب ترین گونۀ گل ها شده است

مثل گل سرخی که شبی مهتابی

با بوسۀ خیس بادها وا شده است

 

 

 

در کشور ایران مثل زیبایی است

گویند که هر دخترکی بابایی است

اما تو چه مامانی و نازی لیلا

هر قاعده ای شامل استثنایی است

 

 

 

در برکۀ آب ماه جریان دارد

سیارۀ مرده گوییا جان دارد

حالا تو بگو، کدامشان ماه ترند؟

آن موی و میان دارد و این آن دارد

 

 

 

مردی که صدای قلب خود را نشناخت

تقدیر ترانه ای برایش ننواخت

مردی که نرقصید به ساز دل خود

جانانه ترین تانگوی دنیا را باخت

 

 

 

لبخندی اگر بر لب لیلا باشد

دندانش اگر یک نمه پیدا باشد

آن چهرۀ چون لالۀ صحرایی او

تنها   ,یک ,تو ,هم ,گل ,بی ,    ,است   ,را می ,آن لحظه ,دگر استمنبع

40 رباعی

گلچین ضرب المثل های انگلیسی بخش 45

16 مثنوی

گلچین ضرب المثل های انگلیسی بخش 44

گلچین ضرب المثل های انگلیسی بخش 43

گلچین ضرب المثل های انگلیسی بخش 42

10 چارپاره

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

09197977577 | اکزاماینر ایکس 4 | Examiner x4 جالب ترین های روز آشپزی دانلود فایل تعمیر خرید آنلاین ترازوی پند معرفی بهترین برندهای لوازم آرایشی و بهداشتی روزانه مجله ها کاف| کامپیوتر، آموزش و فناوری